سخنی با آیندگان در رابطه با رمان خواندن:))

خب از آن جایی که ارتباط خاصی میان درس  خواندن من و موضوع درس با افکارم در آن لحظه وجود ندارد(مثل خیلی از شماها:دی) این را هم مینویسم برای نسل آینده.

شما یادتان نمی آید.وقتی ما ۱۴سالمان بود رمان خواندن قدغن بود.چون پدر اعتقاد داشت سن رمان خواندن بالای ۱۶ سال است.خب یک دختر ۱۴ساله در حالت نرمال خیلی دوست دارد رمان بخواند هر چند آبکی و عاشقانه.ولی خب با همه ی این تحریم ها من سه تا رمان تا ۱۵ سالگیم خواندم.حساسیت های پدرهم کمتر شد و جوری شد که من در یک ماه ۹تا رمان میخواندم:/شما یادتان نمی آید.در خانه ما که نه کلا در هرجایی که فردی بالای چهل سال وجود داشت به ندرت ارتباط اسم رمان را با موضوعش درک میکرد.مثلا اگر نام کتاب"کمک کن تا برای هم بمانیم" و یا"بوسه تلخ" بود معنی و مفهوم آن این بود که در آن کتاب از اول تا آخر درباره بوسه حرف زده اند!یا مفهوم کمک کن تا برای هم بمانیم یک کتاب درباره راه هایی است که شما میتوانید دوست پسرتان را نگه دارید:))خب این ها شاید مضحک به نظر بیاید.ولی من یاد گرفته ام نه خودم را نه افراد خیلی بزرگتر و خیلی کوچکتر از خودم را دیگر سرزنش نکنم.هیچوقت خودم را به خاطر کارهای گذشته سرزنش نکنک چون به اقتضای سنم انجامشان دادم.پست جنبه روانشناسی گرفت.این هم از نتایج حفظ کردن کلی فرمول مقاومت:/

۴ نظر ۳ موافق ۰ مخالف
الهه سالاری
۲۱ دی ۱۱:۵۴
هههه
رمان! اوایل همون 14-16 سالگی خیلی خوندنش رو دوست داشتم و چنتایی خوندم ولی کم کم سلیقه ام عوض شد حالا شاید سالی 1-2 داستان نیمه بلند بخونم و بس!
ولی مقاومت!
آخ مقاومت!
شیرین بود ولی پر از استرس!!
ایهام داشت

پاسخ :

مقاومت عالی بود:) البته خودشا امتحانش رو خوب ندادم.من وقت ندارم وگرنه کلی رمان هست ک باید بخونم.البته حالا میگم وقت ندارم دارما برنامه ریزی ندارم
یک آشنا
۲۱ دی ۱۸:۳۳
ببخشیدا ارغوان جان ، شما رمان نمی خوندی ، رمان میخوردی :)
البته من یادم میآد ، هیچ رمان ایرانیی رو دوست نداشتم ، از ژانر عاشقانه متنفر بودم ، دقیقا نمی دونم چرا ، تو خانواده ای بودم که پدرم بیش از 5000 جلد کتاب داشت ، خوندن کتاب های جور واجور از هر جنسی از کتابای بابام رو دوست داشتم ، از زنبور داری و تعمیر رادیو و فیزیک و جبر و ..... آخ ، ولی از رمان و ادبیات خبری نبود.

پاسخ :

الان دوس ندارم اون رمان هایی ک خوندم.البته همش نه ولی بیشترشون الان ک فک میکنم آبکی بودن.گفتم که شرمنده رفتارم نیستم چون سنم اسجاب کرده بخونمشون.
پنج هزااااار؟وااااو.من عاشق اینم تو خونه یه کتابخونه خیلیییی بزرگ داشته باشم.
هذیان سرا
۲۱ دی ۱۹:۳۹
یادمه نوروز 92 بود، روز اول عید دو تا رمان 500 صفحه ای خوندم، دقیقن مصداق رمان خوردن:)))

+ آخ گفتی از مقاومت. یه پست طویل باید راجبش بنویسم!

پاسخ :

منم یادمه :)) 
مقاومت داشتی مگه؟فک کردم استاتیک داری
هذیان سرا
۲۳ دی ۱۶:۱۱
استاتیک و مقاومت مصالح داشتم، جفتشون با هم سه واحد:))
سر امتحان مقاومت، از اون جایی نمره استاتیکم اولین نمره کلاس بود تو ذهن استاد مونده بودم، بعد هی سر امتحان میومد ازم می پرسید سوال چندمی؟ آسونه؟ خلاصه کلی انرژی می داد بهم:)
منم داشتم از خجالت آب می شدم چون اون روز دوتا امتحان داشتم و اصلن خوب نخونده بودم مقاومت و، و رسمن دو تا سوالشو چرت و پرت محض نوشتم. حالا نمی دونم برگمو ببینه چ فکری درموردم می کنه:(((

پاسخ :

میدونستم از پسش برمیای:)
اگه استادت آدم خوبی باشه ک معلومه هست انگار نمرتو میده حتی اگه کمتراز انتظارت باشی:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان