96

گوش کن، دورترین مرغ جهان می خواند. شب سلیس است، و یکدست، و باز. شمعدانی ها و صدا دارترین شاخه ی فصل، ماه را می شنوند. پلکان جلوی ساختمان، در فانوس به دست و در اسراف نسیم، گوش کن،جاده صدا می زند از دور قدم های ترا. چشم تو زینت تاریکی نیست. پلک ها را بتکان، کفش به پا کن، وبیا. وبیا تا جایی، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد و زمان روی کلوخی بنشیند با تو و مزامیر شب اندام ترا مثل یک قطعه ی آواز به خود جذب کنند. پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت: بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه ی عشق تر است... +شعر "شب تنهایی خوب" از سهراب +خیلیییی خوشم اومد ازش :دی +جدیدا همش دیالوگ ماندگار میخونم.چندتاشم اینجا مینویسم شما هم بخونین (: البته تو ادامه مطلب +امروز و فردارو مرخصی دادن بهمون.دمشون گرم (: +ادامه مطلب رو بخونین.لطفا! + پاییز...سلام +یا حق... شهاب حسینی:من شنیده بودم اونایی که یه کاری رو بلدن انجامش میدن ، اونایی که بلد نیستن تدریسش میکنن ! پرسه در مه-بهرام توکلی آقــوی همساده:ما رفتیم محضر ماشینو به نام خودمون کنیم.....یهو نفهمیدیم چی شد اون وسط از یکی طلاق گرفتیم!ما که اصلا زن نداشتیم...الان 5 ساله دارم مهریه میدم...آقای مجری : به کی ؟نمیدونم به کی....ینی داغونمااااا له لهم......:)))))) کلاه قرمزی- ایرج طهماسب پدر (همایون ارشادی):خوب هر چی ملا یادت داده رو ول کن فقط یک گناه وجود داره اونم دزدیه و السلام .هر گناه دیگه ای هم نوعی دزدیه . اگر مردی رو بکشی یک زندگی رو می دزدی حق زنش رو از داشتن شوهر می دزدی .وقتی دروغ میگویی حق کسی رو از دانستن حقیقت میدزدی وقتی تقلب می کنی حق رو از انصاف می دزدی. می فهمی؟ (باغ‌های کندلوس – ایرج کریمی) آذر (خزر معصومی): زنا زود پیر می‌شن، می‌دونی چرا؟ چون عروسک بازی شونم جدیه، رو عمرشون حساب می‌شه. از دو سالگی مادرن. بعد مادر برادرشون میشن. بعد مادر شوهرشون میشن. باباشون که پا به سن می‌ذاره ازشون پرستاری یه مادرو می‌خواد. گاهی وقتا حتی مادر مادرشونم میشن. من شوهر نکردم. ولی مادر مادرم بودم، مادر پدرم بودم، مادر برادرم بودم، تازه به همه اینا بچه‌های به دنیا نیاورده رو هم اضافه کن، مادر اونا هم بودم.
۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

95

روزی که دانش بر لب آب زندگی می کرد، انسان در تنبلی لطیف یک مرتع با فلسفه های لاجوردی خوش بود. در سمت پرنده فکر می کرد. با نبض درخت، نبض او می زد. مغلوب شرایط شقایق بود. مفهوم درشت شط در قعر کلام او تلاطم داشت. انسان در متن عناصر  می خوابید. نزدیک طلوع ترس، بیدار می شد. اما گاهی آواز غریب رشد در مفصل ترد لذت می پیچید. زانوی عروج خاکی میشد. آن وقت انگشت تکامل در هندسه ی دقیق اندوه تنها می ماند. +شعر از "آب ها به بعد" سهراب سپهری +دیالوگ ماندگار لورل و هاردی: هاردی: میخوام ازدواج کنم لورل: با کی؟ هاردی: معلومه دیگه، با یه زن. مگه تو کسیو دیدی که با یه مرد ازدواج کنه؟ لورل: آره هاردی: کی؟ لورل: خواهرم :)) +منبع http://dialog-mandegar.blogfa.com +بعد حدودا دو هفته اومدم!و چقدرررررر هم خوانندگان عزیز دل تنگ شده بودن!!! +چند روز مونده به مهر ویکسال زندگی با کنکور... +خب نمیخوام آسون بگیرم ولی همچین سخت هم نمیگریم... +اینم عکس کتابای امسال [اینجا] +اینم دو تا کتاب مورد علاقه ی من [اینجا] +یا حق...
۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

94

سلام... این یک نامه است به تو... +ادامه مطلب تویی که الان در میان یک مشت سیم و دستگاه اسیر شده ای... و مدام اسمم را صدا میزنی تا بیایم وببینمت... میگویی قرار است بروی... بی انصاف... تو که بروی در گورستان خاکت میکنند من خاطراتمان را در کدام گورستان مدفون کنم امروز آمدم به دیدنت از زیر نگاه پرستارها خزیدم برایت دست تکان دادم با دیدن من چشمانت خندید ولی میدانم نمیشود همه چی درست شود مانند همان موقع ها که دست در دست هم زیر درخت گردو می نشستیم برایمان مهم نبود دستانمان سیاه میشود با سنگ گردو میشکستیم... و می خوردیم و تنها فکروخیالمان این بود که یک هفته ی بعد دوستانمان در مدرسه  به خاطر دستهای سیاه مسخره مان نکنند شهریور برایم خوب بود...عالی بود تمام شهریورهایم با تو سپری شد بی آنکه بدانم... و چند روز پیش چه با آب وتاب از دانشگاه میگفتی برایم از همکلاسی های خوب و بدت از استادهای بهانه گیر و بدعنق... میگفتی این ترم محال است با استاد... کلاس بردارم تو الان گوشه بیمارستان خوابیده ای من برایت انتخاب واحد میکنم... به امید این که خوب شوی... و کماکان اصرار داری با استاد ... کلاس انتخاب نکنم :دی نمیدانم دکتر چه گفته است که خودت را باخته ای تویی که منبع انرژی مثبت بودی برایم... دلم خیلی گرفته است:'( دلم برای آدم برفی های گوشه ی حیاط که با هزار زحمت و بدون دستکش درستش میکردیم تنگ میشود... حس بدی دارم... من هم طاقت بیاورم مادرت نمیتواند... منی که تنها دوست و رفیق دوران کودکیت بودم... تا همین چند وقت پیش ولی ازهم فاصله گرفتیم... خیلی دوستت دارم همین امروز فهمیدم که اگر نباشی یک جای کار میلنگد خواهش میکنم بمان... 20سال زود است برای رفتن... دلم آتش گرفت وقتی خودت گفتی که میمیری مانند مادربزرگت که روزهای آخر عمرش فقط حالت تهوع داشت و به کما رفت و دیگر بازنگشت نمیدانم تو که این نامه را نمیخوانی ولی امیدت به خدا باشد دوباره میرویم زیر درخت گردو دیگر سیاه شدن دست هایم در این دنیای سیاه به چشم نمی آید... خواهش میکنم برگرد دلم میگیرد وقتی خط های دستگاه را نشان میدهی و میگویی:" نگاه کن اون خط ها مربوط به مغزمه...میبینی نامنظمه..." من هم فقط میتوانم بگویم درست میشود نگران نباش... دوست18 ساله ی من که از وقتی چشم باز کردم بودی وقتی گریه کردم بودی... وقتی تا دم مرگ رفتم بودی دلم برایت تنگ است کاش نروی... +:'( +خوب میشه میدونم...میدونم
۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

93

وقتی شروع کردم به نوشتن که نمیدانستم چه میخواهم بنویسم... *یک نوشته... یک نوشته ی بدون هدف.با خود گفتم بنویسم شاید در انتها به جایی ختم شد! *حال این روزها... حال این روزهای من مانند تشبیه نویسندگان نیست.حال من فقط دیدنی است....با توصیف نمیشود فهمید... *فردا... فردا چه روز مهمی است برای من!یک روزه مهم که باید با تنهایی سپری شود...نمیدانم...کجای زندگی چه کسی نخواست که این شد... *5 شهریور... 5 شهریور و... 5شهریور و ...و...و....کلی آرزو دارم برای این روز در آینده...امسال هم داشتم...سال گذشته هم داشتم.نشد نشد نشد...شاید هم شد...تا فردا خدا بزرگ است... *دنیای دخترانه... این روزها از دختر بودنم بیزارم...کاش پسر بودم...تا میتوانستم 5 شهریور را جور دیگری رقم بزنم...مطمئنم که میتوانستم... *پسر بودن... چقدر مهم شده است برایم! کاش آنقدر قدرت داشتم تا زمان را جلو ببرم... *ایمان... ایمان داشتن...ایمان داشتن به آینده از نا امیدی نجاتم می دهد... *یک دوست... دلم یک دوست میخواهد که بگوید حرف بزن...نه اینکه بگوید "حواسم رو پرت نکن!یادم رفت چی داشتم میگفتم" ای بابا...نوشتن به من نیامده است...گریه ولی عجیب می آید ...گریه ای که کسی نمیبیند...هیچ کس.5شهریور را در این جا ثبت میکنم....چون به آینده ایمان دارم...الان که شرایط اینگونه است...و تنها میتوانم بگویم 5شهریور ...ولش کن. +هرجور که گرفتین مطلبو خوبه!توضیحی نداره.هرکس هر جور دوس داره تفسیرش کنه +نوشته تقدیم به خودم...تا دل کسی نشکنه +منظورم از دوست از اونا نبود!فکرای اونجوری نکنین:دی +من یک احساسیه شهریوری... +یا حق...
۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

92

نی ها، همهمه شان می آید. مرغان، زمزمه شان می آید. در باز و نگه کم. و پیامی رفته به بی سویی دشت. گاوی زیر صنوبرها، ابدیت روی چپرها. از بن هر برگی وهمی آویزان و کلامی نی، نامی نی. پایین، جاده ی بیرنگی. بالا ،خورشید هم آهنگی. + شعر "وید" از سهراب سپهری  + تقدیم به سحر که دیگه سر نمیزنه به ما!!! + اینم نمونه ای از حرص خوردن!~~~~~> click + من نمیدونم چرا مرگ پسرا بیشتر رو مردم تاثیر میزاره!مثل همین کوهنورده!اگه دختر بود... + برای شادی رامین نوروزی یه صلوات بفرستید بیزحمت. + یا حق...
۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان