تو بوفه با دوستاش دور یه میز نشسته بودن.داشت شعار میداد احتمالا.از این که از لحن آدم ها بعضی چیزهارو میفهمم متنفرم.داشت میگفت:من وقتی یه چیزی رو میخوام باید بهش برسم.تا بهش نرسم ول نمیکنم.نمیدونم چرا الان هم که دارم تایپ میکنم تو ذهنم با دهن کجی دارم اداشو در میارم.قیافشو نمیدیدم ببینم آدم روزای سخت هست یا نه.فقط صداش بود.پر از ادعا.خواستم بگم مگه ما همگی کجیم که وقتی یه چیزی میخوایم ولش کنیم؟بعد یادم افتاد آره اتفاقا.خودم که کجم.خیلی جاها میگم بیخیال...دلیلش این نیست که نمیتونم دلیلش اینه که دیگه نمیخوام..مثلا تو خواستی حال دوست پسرتو بگیری و تا به این هدفت نرسی دست برنمیداری؟
تو ذهنم داشتم باهاش دعوا میکردم.با آدمی که یه جمله ی کلیشه ایش انقد منو بهم ریخت.آدمی که حتی قیافشو ندیدم.راستشو بخوای الانم تو ذهنم دارم دهن کجی میکنم...