خدانگهدار.

خدانگهدار.

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

چرا مسئولین آموزش دانشگاه بد اخلاقند؟

اگه سه تا گلوله داشتم ,دوتا مسئول آموزش دانشکده رو میکشتم.لابد میپرسین پس چرا سه تا؟حالا شایدم نپرسین ولی خب من میگم.چون یکی رو باید اول از فک به مردِ شلیک کنم تا زبونش بپاچه تو مخش.یکی ام تو اون شکم گنده اش.یکی ام تو مخ اون زن بداخلاق اخمو که هرساعتی از شبانه روز بری اعصاب نداره.اه

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

آمین

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

روزانه نویس

شاید اولین یا نهایتا دومین تابستونی باشه که دلم میخواد نیاد.نه اینکه عاشق تابستون باشم.کلا نمیخوام امتحانام تموم شه.امسال بی برنامه ترین آدم عالمم.که نمیدونه قراره چیکار کنه و مطمئنم به فاصله یه چشم بهم زدن تابستون تموم شده.بدون اینکه کاری کرده باشم...خیلی خسته ام خیلی خیلی زیاد

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

امیدوارم2

اصلا میدونی چیه؟وقتی خدا چیزی که انتظار نداشتی رو میزاره جلو راهت, این یعنی امیدوار باش.حالا نه به این مورد خاص ولی در کل امیدوار باش...من هستم میبینم بیقراریاتونو.حواسم هست بهتون

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

امیدوارم

از نظر الف اینکه من هنوز منتظر بودم یکم مسخره بود.من نمیدونم خدا کجا گفته که از من کم بخواهید؟خجالت بکشید؟من به خدا ایمان دارم و این باعث میشه امیدی ته قلبم زنده بمونه.نفس بکشه وشاید اگر خدا بخواد به نتیجه برسه.انشاالله

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

مردی نبود فتاده را پای زدن/گر فتاده ای پاس نمودی مردی

دردِ من اُفتادن نیست ,درد من اینِ که تقریبا همه کلاساشو رفتم.دردم اینِ که چرا باید دوباره هشت صبح برم سرکلاس😭😭😭

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

خواب های همیشگی

من کلا چهار یا پنج بار,حالا یکی دوتا اینور اونور, خواب داییم رو دیدم.برای آدمها شاید مضحک بود که من از رفتنش اینقدر پریشون بشم.اولین باری که این رو حس کردم ,شاید اول دبیرستان بودم.منظورم مضحک بودن این علاقه است.از وقتی فهمیدم سکوت کردم.تا کسی نپرسید چیزی نگفتم و خیلی وقتا,حتی وقتی کنجکاوی میکردن هم برای آرامش بعدیم سکوت میکردم.ولی این خوابا برام عجیبه.اینجا مینویسم.چون راحتم.همیشه تو همه ی خوابام داییم زنده شده و برگشته خونه.من خیلیییی ذوق دارم و دوس دارم بقیه رو خبر کنم.ولی تا بقیه بیان اون رفته.تو خواب هم کسی فکر نمیکنه که من توهم زدم یا همچین چیزی.یعنی یه آرامشی دارم تو خواب که همه باور دارن اون اینجا بوده و رفته.یعنی مجددا مرده.دیشب تو خواب تا من برگردم به اتاق,اون رفته بود.بابا رو صندلی نشسته بود.رفتم بغلش کردم و از ته دل گریه کردم.گفتم بابا اون اینجا بود..

 

*من زیاد نمینویسم ولی اگر شما اینجا رو از طریق فهرست دنبال کنندگان باز میکنین لطفا لینک اصلی وبلاگ رو بزنین چون ممکنه پیش بیاد تو یه روز چندتا پست بزارم.فعلا

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

از لعنتی ترین ها

منتظر ایمیل از کسی که فقط از طریق ایمیل بهش دسترسی داری لعنتی ترین کار دنیاست.

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

بی تو فهمیدم عذاب دل بریدن را

نه سال تمام.غییییییر قاااابل باوره برام

۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان