کفشهایم کو؟

دست خودت نیست،گاهی منتظر خبر بدی هستی!تلقین ها کارساز نیستند.   گاهی منتظر یک اتفاق شگرفی!منتظر حل کردن یک مساله ی بسیار سخت در مقابل چشمان حیرت زده ی 42 دانشجو! درحالی که نمی توانی آن مساله را در مقابل چشمان بسته خود نیز حل کنی! درد دارد از ایده آل  هایت فاصله بگیری و آرامشت را در همان اتفاق بد جستجوکنی... درد دارد نتوانی بین یک عالمه کتاب احساس آرامش کنی و مدام منتظر زنگ کسی باشی که خودت هم نمیدانی کیست این که در خیابان های دانشگاه قدم بزنی و پاییز به زور بخواهد خودش را در دلت جا کند وتو درفکر همان اتفاق باشی و بی اعتنا به پاییز که میخواهد باسرمایش تو را به خود بیاورد به مسیرت ادامه دهی زجر آور است. در این بین چیزهای دیگری هم حواست را پرت کنند.مثل شماره های روی درختان دانشگاه.به این فکرکنی که اگر یک روز با سین قرار بگزاری زیر درخت شماره 3012 باشد که در خیابان نزدیک به خوابگاهست یا درختان شماره 1000 که نمیدانی کجایند فقط میدانی خیلی از این مسیر دورترند... همه ی این ها دست خودت نیست...یک آن اتفاق می افتند و زجر میکشی تا بی نهایت... +من خیلی وقت وبلاگ نویسی درست و درمون نکردم.دیگه جمله ها شکل نمیگیرن تو ذهنم.معذرت میخوام اگه متن ها بی سر و ته شده.باید برگردم به روزهای قبل
۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان