125

این پست از ته ته ته وجودم نوشته می شود. از احساس بدی که گریبانم را گرفته ونه ولم میکند و نه میخواهم که ولم کند شاید بگوییم آدم ها از ناراحتی گریزانند ولی من با تمام وجود این غم ها را در آغوش گرفته ام تا درنهایت این روزها تمام شود  روزهای خوشی بایستم جلویش و بگویم از همه این سختی ها... بگویم هیج جا هیچ چیز را یه او ترجیح ندادم... کنکور و غم این روزها همه شده اند  وسیله ای که تقصیرهارا بیندازم گردنشان و شب ها هم اصلا عذاب وجدان نگیرم که چرا انقدر وانمود به خوب بودن میکنم و همواره دنبال مقصر هستم؟ اینکه همیشه میخواهم حرفی بزنم که متفاوت باشد... این که شین یکبار به من گفت منطقی بودنت دیگر حالم را بهم میزنند... من منطقی ام ولی فقط محدثه دوشب پیش منطق مرا درک کرد...وقتی...آخ که چقدر ناراحتم...
۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان