117

وقتی حالم خوب باشد دیگر برایم اهمیتی ندارد که توی آینه ی کوچکم شالم را روی سرم مرتب کنم یا خوشی بزند زیر دلم و همینطور که درخیابان راه میروم سرک بکشم روی شیشه های مغازه ها  تعجب کنم  که چرا جلوی هر مغازه ای اینهمه آدم ایستاده اند و مانع از این هستند که من چادرم را روی سرم مرتب کنم وقتی حالم خوب باشد دیگر گلایه های پشتیبان بخاطر غیبت این آزمون اهمیتی ندارد برایم ینی ناراحتم نمیکند وفقط میگویم:ایشاللا آزمون بعدی! وقتی حالم خوب باشد  و توی ایستگاه تاکسی دختری را ببینم که حتی اسمش را نمیدانم  ولی میدانم در محل ما زندگی میکنند ویک بار هم سرخیابان باهم منتظر تاکسی بودیم دوس دارم پول تاکسی او هرچند کم را هم من حساب کنم تا به قول دوستان "مهمونش کرده باشم" وقتی حالم خوب باشد فقط یک چیز حالم را خراب میکند آن هم گلایه های بی موقع مادر است... چه میشود کرد!میگویند دلسوزی است!ما هم میگوییم چشم!  (:
۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان