111

روی پیاده رو های کثیف راه میرفت... +ادامه مطلب گذاشتم...شاید بعضی ها مخالف نظراتم باشند...نمیخواهم تا صفحه را باز می کنند این متن را ببینند و... دو هفته ای میشد که کاملا به این نتیجه رسیده بود که خیلی ها از او متنفرند.مسخره اش میکنند.و آن تعداد کمی که نگاهش میکنند از روی ترحم است.می خواست این تبعیض ها را فریاد بزند.ولی به گوش چه کسی می رسید؟مدرسه شان در زیر زین یک فروشگاه قدیمی که دیگر شباهتی به فروشگاه نداشت قرار داشت.و نمای آن آجر فشاری بود...مثل فروشگاه های امروزی شیک نبود...خودش هم نمیداست چرا با اینکه دیگر فروشگاه نیست باز هم به آن می گویند فروشگاه...حتی بچه ها هم بجای مدرسه فروشگاه میگفتند...مدرسه تنها پناهگاهش بود...کسانی از جنس خودش در آن جا بودند...در بین آن ها زیباترین بود.هنوز 12 سالش بود ولی مادر بعضی از همکلاسی هایش او را برای پسر بزرگ خود مناسب می دیدند...در مدرسه مغرور بود و دست نیافتنی.ورودی مدرسه از انتهای آخرین پله ی زیرزمین شروع میشد...با یک پتوی کلفت دری برایش درست کرده بودند و درست مثل حمام عمومی بود...ولی همین که غرور دخترانه اش حفظ میشد کافی بود...شنیده بود در چندهفته گذشته یک دختر هم نوعش را دزدیده اند...و بعد از یک هفته در خیابان پیدایش کرده اند..خانواده اش نتوانستند شکایت کنند چون...میترسید از آن روزها...احساس عجیبی داشت.به فروزنده که صمیمیترین دوستش بود هم نگفته بود که از پسر طبقه بالایی همسایه روبه رویی خوشش می آید.میدانست آرزویی دست نیافتنی است.دور خیلی چیزهارا خط کشیده بود...دانشگاه...مدرسه دولتی...پسر همسایه...و هر روز به این فکر میکرد که جرمش چیست؟پدر و مادرش برای چه به اینجا آمدند؟واقعا گناه او چه بود که نادیده گرفته میشد؟ غیرقانونی بودن! +داستانک +موضوعات بهتری هم میتوانست به ذهنم بیاید!فعلا که این آمده است!یک درد از زبان دیگری... +گاهی به این فکر میکنم که یک فرد چقدر می تواند بدبخت باشد که از یک دختر12 ساله بترسد!(بی ربط به متن!)
۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان