جمعه ۱۱ مرداد ۹۲
سلام.
من دارم میرم و تا یه مدت نیستم.
البته نیستم به این معنی که نمینویسم.
وگرنه کامنتاتونو میخونم.
سر میزنم به لینک هام.
ولی یکم کمرنگ میشم.
به خاطر چیزهایی که بعضی هاشو شما میدونین خیلیاشو نه!
به امید نوشتن مجدد!
اینم یه شعر همین جوری که دوسش دارم:
مرا دردی است اندر دل که گر گویم زبان سوزد
وگر دم درکشم ترسم که مغز استخوان سوزد.
+خوبم!بای