دوشنبه ۲۴ تیر ۹۲
بازی جالبیست لجبازی...
ما با خودمان لج میکنیم...
در هر سختی زندگی چندین بار از خدا آرزوی مرگ میکنیم...
وقتی نزدیک مرگ میشویم بغض میکنیم...
به یاد کارهای انجام نداده میفتیم...
من!
همان کسی هستم که از حل کردن دو مساله....
هرچند ساده...
پر از انگیزه میشوم...
من!
همان کسی هستم که هر دردی را...
نشانه ی یک بیماری میدانم...
خدایا؟
من را از این تناقض ها نجات بده...
بمانم یا بروم؟!
+تا وقتی که جوابی نیومده زندگی همینطور متناقض باقی میمونه
+پریروز بعده حدودا دوسال دلم خنک شد!بعد دوسال فراری بودن:دی
+دعآ در هر وقتی فراموش نشه!مخصوصا واسه مریضا!
سه شنبه ۱۸ تیر ۹۲
یک مسکن قوی میخواهم....
برای ساکت کردن دردهای ملتهب...
مسکن میخواهم تا ساکت شوند...
نه اینکه نباشند...
من به بودنشآن دیگر عادت کرده ام...
فقط گاهی اوقات نق میزنند ب جانم...
میخواهم آرام باشم...
+ای بابا!چی نوشتم!
شنبه ۱۵ تیر ۹۲
گاهی وقت ها...
که نا امیدی مثل سرطان بدخیم کل وجودم را میگیرد...
باخودم فکر میکنم
که همه چیز از همان ابتدا
با من ناسازگاری داشته است...
حتی جاذبه زمین هم در مورد من متفاوت عمل کرد...
جوری مرا جذب کرد که با سر به زمین بخورم...
بعضی وقتها معنی جذب کردن جذاب بودن نیست...
چشم هایمان چیزهای خاص را سریع تر تشخیص میدهند....
خاص بودن در جذاب بودن نیست...
یک لباس کهنه هم خاص است!
خاص یعنی من هستم تو نیستی!
درحالی که خیلی ها میتوانند جذاب باشند...
گاهی یک نوشته هم میتواند خاص باشد...
اگر فقط یک نفر آن را بنویسد...
بی آن که زمینه ای در ذهن نویسنده اش باشد...
دستهایش ناخودآگاه در اتاق تاریک روی صفحه کلید حرکت کند...
یک نوشته پراز غلط املایی...اما خاص!
+قالب وبلاگ رو عوض کردم.دلمو زد قبلی!
+آهنگ چطوره؟
دوشنبه ۲۷ خرداد ۹۲
ArghavaN
يكشنبه ۲۶ خرداد ۹۲
ArghavaN
يكشنبه ۱۹ خرداد ۹۲
ArghavaN
دوشنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۲
ArghavaN
چهارشنبه ۳۰ اسفند ۹۱
ArghavaN