دوشنبه ۲۴ تیر ۹۲
بازی جالبیست لجبازی...
ما با خودمان لج میکنیم...
در هر سختی زندگی چندین بار از خدا آرزوی مرگ میکنیم...
وقتی نزدیک مرگ میشویم بغض میکنیم...
به یاد کارهای انجام نداده میفتیم...
من!
همان کسی هستم که از حل کردن دو مساله....
هرچند ساده...
پر از انگیزه میشوم...
من!
همان کسی هستم که هر دردی را...
نشانه ی یک بیماری میدانم...
خدایا؟
من را از این تناقض ها نجات بده...
بمانم یا بروم؟!
+تا وقتی که جوابی نیومده زندگی همینطور متناقض باقی میمونه
+پریروز بعده حدودا دوسال دلم خنک شد!بعد دوسال فراری بودن:دی
+دعآ در هر وقتی فراموش نشه!مخصوصا واسه مریضا!