خب از آن جایی که ارتباط خاصی میان درس خواندن من و موضوع درس با افکارم در آن لحظه وجود ندارد(مثل خیلی از شماها:دی) این را هم مینویسم برای نسل آینده.
شما یادتان نمی آید.وقتی ما ۱۴سالمان بود رمان خواندن قدغن بود.چون پدر اعتقاد داشت سن رمان خواندن بالای ۱۶ سال است.خب یک دختر ۱۴ساله در حالت نرمال خیلی دوست دارد رمان بخواند هر چند آبکی و عاشقانه.ولی خب با همه ی این تحریم ها من سه تا رمان تا ۱۵ سالگیم خواندم.حساسیت های پدرهم کمتر شد و جوری شد که من در یک ماه ۹تا رمان میخواندم:/شما یادتان نمی آید.در خانه ما که نه کلا در هرجایی که فردی بالای چهل سال وجود داشت به ندرت ارتباط اسم رمان را با موضوعش درک میکرد.مثلا اگر نام کتاب"کمک کن تا برای هم بمانیم" و یا"بوسه تلخ" بود معنی و مفهوم آن این بود که در آن کتاب از اول تا آخر درباره بوسه حرف زده اند!یا مفهوم کمک کن تا برای هم بمانیم یک کتاب درباره راه هایی است که شما میتوانید دوست پسرتان را نگه دارید:))خب این ها شاید مضحک به نظر بیاید.ولی من یاد گرفته ام نه خودم را نه افراد خیلی بزرگتر و خیلی کوچکتر از خودم را دیگر سرزنش نکنم.هیچوقت خودم را به خاطر کارهای گذشته سرزنش نکنک چون به اقتضای سنم انجامشان دادم.پست جنبه روانشناسی گرفت.این هم از نتایج حفظ کردن کلی فرمول مقاومت:/