جمعه ۳ دی ۹۵
رفتی و نهادی چه آسان دل مرا به زیر پا
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبان
رنگ رخساره خبر می دهد از حال نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
باز گویم که عیانست چه حاجت به بیانم
نه مرا طاقت غربت نه تورا خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم