چهارشنبه ۴ آذر ۹۴
پنج روز مانده به تولد کسی که از همان بدو تولد تا همین الان خیلی مظلوم بوده و هست...نهایت زورگویی اش قهرهایی است که در انتها با چند قطره اشک و در آغوش پدر پایان می پذیرد...کمتر پیش می آید کسی را کامل مظلوم بدانم....اولین نفر اوست و بعد پسر دایی...مظلوم است چون تنهاست چون من دیگر نیستم که برایش مساله هایش را توضیح دهم...چون پدر دیگر مانند سابق حوصله ندارد...سنش بالا رفته... تنها کسی که دلمان به او گرم است مادر است که هوایش را دارد...هرچند او هم مانند پدردیگر اعصاب خیلی چیزها را ندارد ...ولی مجبور است به خاطر او ظاهرداری کند..."او"ی مظلوم من...خیلی دوستت دارم