شنبه ۳۰ آبان ۹۴
خیلی وقت ها گفته بودم و به تازگی هم گفته ام که از مرگ نمیترسم...الان که نه حوصله ی درس خواندن داشتم ,نه فیلمی برای دیدن,نه رمانی برای خواندن,نه حالی برای تلگرام گردی ونت گردی و نه حتی حوصله ی وبلاگ نوشتن یک لحظه حس کردم که الان است که بمیرم...شاید باورتان نشود ولی لعنتی ترین لحظه بود...انگار که مرگ را دیدم و برای فرار از آن سریع آمدم تا برای خودم یک حوصله بتراشم و بروم....