يكشنبه ۲۸ مهر ۹۲
سلام زهرا
ببخشید که نتوانستم برای باکت درست کنم
زهرا به کسی نگو که من این حرف را به تو زده ام
دیشم خواب دایی را دیدم که داشت با من بازی می کرد
من سر نماز همیشه او را دعا می کنم و همیشه با خودم می گویم
کاش نمیمورد
وقت من بزرگ شدم یک دستگاهیی به نام زمان می سازم
و زمان را به عقب بر می گردانم و به دایی می گویم که با موتور نرو جاده
چون تسادوف می کند و می می رد
آن وقت خوب می شود(منظورش وقتیه که دستگاه زمان رو اختراع کرده)
+نامه ی آبجیم به دختر خالم:) دوتاشونم 10 سالشونه
+من موندم چرا نمیدونه تصادف چجوریه!حالا پاکت نوشتنش کشته منو
+من اینجا قصد ناراحت کردن کسی رو ندارم.هرکسی دوست داشت بیاد بخونه...
+امشب شبی است که شاید صبح نشه...حتی از یلدا هم بلندتره...
+ادامه مطلب یه عکس نصف و نیمه وهول هولکی از نامه
+همان دم که کسی پیشت نمی موند من خدا بودم...به وقت عیش و مستی ها من عاشق کجا بودم
+ روی این لینک کلیک کنید.تقریبا در مورد همه صدق کنه فک کنم click
+یا حق...