شاید خیلی نزدیکتر از چیزی که میپندارم باشی

دیشب سبا گفت که رفته امامزاده صالح.گفت اونجوری که من دلم پر بود ودعا کردم منتظر یه اتفاق توپ باش.خدایا من منتظر اون اتفاق توپه ام.تا دوشب پیش نمیتونستم تجسمش کنم ولی الان میتونم تجسمش کنم پس یعنی میتونم تو اون موقعیت باشم و باشیم.مهم این دوتایی بودنشه.خیلی قاطع ازت میخوام که اگر این اتفاق همونیه که قراره مرحم زخم دلم باشه ,هرچه سریعتر اتفاق بیفته.اگه قراره مرحم تحقیرها باشه,مرحم کمبودها باشه اتفاق بیفته

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان