دانشجویی را تصور کنید که این ترم ۹ درس دارد.در مجموع بیست واحد.ازقضا طول ترم جز حل چند مساله سخت از مقاومت مصالح و حل تمرین های محاسبات عددی هیچ کار یه درد بخوری نکرده است.درایام فرجه به سر میبرد و نمیداند تکلیف آن ۷درس دیگر چه میشود.با خودش دو دوتا چهار تا میکند و یک برنامه مینویسد که از دیشب باید اجرا میشد.بعد دیشب چه میشود؟از ساعت ۸:۳۰ شب تا ۲:۱۰ بامداد برق خانه شان قطع میشود.با لپ تاپش که باتری چندانی هم ندارد چند صفحه اقتصاد میخواند که شاید فرجی شد و برق وصل شد.اما زهی خیال باطل.ساعت ۱:۴۰بامداد تصمیم میگیرد که بخوابد.و وقتی چشمهایش گرم شده اند ناگهان برق می آید.ولی به درد عمه اش میخورد.اصلا مامور برق چه میداند من امتحان دارم؟چه میداند وقتی برق نیست شوفاژ هم نیست؟اصلا او از کجا فهمید که من تصمیم گرفته ام درس بخوانم؟به همه ی این مشکلات،مشکلات رسم نقشه توپوگرافی را نیز اضافه کنید.که در پست های بعدی شما را بیشتر با آن آشنا میکنم:)
حالا فهمیدید وقتی شانس نباشد شما نمیتوانید کاری کنید؟