يكشنبه ۲۲ اسفند ۹۵
نمیدونم چندمین بار بود داشتم این فیلمو میدیدم.به تعداد گریه هایی که بعدش به یاد تو کردم...به یاد کیف پول پاره پاره ات...آخرین و آخرین و آخرین چیزی که باهات بوده و هنوز وجود داره.نه مثل لباس های خونیت که قبل بردنت به سردخونه از تنت در آوردن.عزیزم..مگه جای سالمی مونده بود از لباست.عزیزم کجایی تو 9تا عید داره میشه نیستی و این اشکای من بوی تازگی میدن.مگه میشه اسمت بیاد یادت بیاد من اشک نریزم.عزیزم.نه ساله که من دم عید دلم هوای تورو میکنه.......