قصه های ابلهان

چه حالت مشمئز کننده ای بود وقتی دستهاش از کتف جدا میشدند و کف میزدند.هربار که شروع به کف زدن میکرد میخواستم روی سر دختری که به زور خودش را با من هم صحبت میکردو به ظاهرش میخورد دانشجوی ادیانی چیزی باشید و دهانش هم بوی تندی میداد بالا بیاورم.بگویم بس کنید.به شما چه میرسد؟یکی از پسرها گفت کله ی سخنران مجلس بوی قرمه سبزی میدهد.واقعا حیف قرمه سبزی نیست؟من عاشق قرمه سبزی با ماست هستم.حیف نیست کله ی آن ابله بوی قرمه سبزی بدهد؟ابله را من میگویم.اتفاقا خیلی هم کاربلد بود.ابله تمام آن کسانی بودند که سوت زدند و جیغ کشیدند و به هم کوبیدن دستهایشان از شادیه چیزهایی بود که من میخواستم روی سر آن دختر بالا بیاورم.فقط و فقط توانستم یک ربع تحملشان کنم.بدون کف.بدون لبخند.با نفرت.قلبم اظهار نظر کرد.گفت تو که از این ها خوشت نمیاید.گناه من چیست که باید در مواقع حرص خوردنت پاسوزت شوم؟عین زن هایی که سرشوهرشان غر میزنند یک بند میگفت مجلس را ترک کن.گفتم زن حسابی(قلب حسابی) تو چرا حالیت نیست که چه میگذرد اینجا؟اصلا یک بار دیگر در افکارم دخالت کنی طلاقت میدهم!حرف نباشه...گفت میدانی که من نباشم هیچی...گفتم میدانم ولی کاری نکن که خودم را به ندانستن بزنم.کاری که الان میکنم.چرا من بلند نمیشوم در سالن داد بزنم.میکروفن را از آن ابله بگیرم بگویم دست نزنید.خفه شوید.فوقش حراست ستاره ای زیبا به من هدیه میدهد و درجه دار فارغ التخصیل میشوم!بحث را کش ندادیم.آمدیم بیرون.چون مجبور نبودیم نظری مخالف نظر خودمان را تحمل کنیم.چون مجبور نبودیم دعوا کنیم.ولی یک روز خودم را مجاب به دعوا خواهم کرد این خط.این هم یک خط دیگر

۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف
یک آشنا
۰۶ اسفند ۱۳:۳۸
بسیار عالیی
همیشه هستند بادمجان دور ....

پاسخ :

فک کن یونی ما پر اززززز این آدماس.این در سطح ملی بود حالا.یه سطح دیگه هم هست که بیشتر ازش متنفرم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان