تنهای بی سنگ صبور

سربالایی و سرازیری جاده تو کولاک دیده نمیشد.انگار یکی از پشت کوه ها داشت فریاد میزد بیا...صداش وسطای راه گم میشد توی سوز باد.من رو میخوند سمت خودش...میگفت بیا گم بشیم بیا بریم جایی که دست هیچ خائن بی لیاقتی بهمون نرسه...بیا بریم جایی که کسی نباشه واسه بدبختی ما تلاش کنه...اون میگفت ولی من هنوز به بشر دوپا امیدوار بودم.امیدوار بودم مرض خودآزاری و دگر آزاری انسان ها تموم بشه.امیدوار بودم هممون خوب بشم.برف تموم شد کوه ها رو رد کردیم.ساعت ها گذشت.ولی آدم ها حتی تلاشی برای خوب بودن نکردند...با برف سال بعد میرم.اگر دوباره احمق نشم.اگر دوباره احمقانه امیدوار نشم.میرم...

۳ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
شهلا
۱۱ بهمن ۱۱:۰۳
چی بگم .فقط خواستم بگم خوندمت .حس تلخی توش بود درک نکردن ونفهمیدن ..
ادمها ...منم گاهی این حس هارودارم .ولی سعی می کنم به رومزه گی پناه ببرم که دنیا جز ان چیزی نیست .
همیشه نوشته هاتو دقیق می خونم .

پاسخ :

عزیزم همیشه به من لطف داری.همین که بخونی برام کافیه.میدونم همیشه بهم سرمیزنی:)
یک آشنا
۱۳ بهمن ۲۰:۰۱
خیلی خطر کردی ، شید سال بعد برفی نباشه ، چقدر امید بستی به انسان ها، اگر انسان ، آدم بشو بود ، آدمیت رو ول نمیکرد

پاسخ :

واققعا حماقت کردم...
یک آشنا
۱۵ بهمن ۲۱:۰۶
این پست اخر شما فیلتره شده است ، یعنی وقتی میزنی باز شه ، میره به صفحه پیوند ها !
یه مطلبی می خوندم که در راستای همین پست اخر شما ؛ طرف میگفت که صدا و سیما حتی اگر در این مملکت تعطیل هم شود هیچ مشکلی برای هیچ کجا پیش نمی اد
و ریشه این موضوع رو سانسور و انتخاب های سر خورد بیان کرده بود که به نظر من بی ربط هم نیست

پاسخ :

برام جالبه من امروز ۱۲ تا بازدید کننده داشتم ولی نمایش های این پست صفره!! یعنی چی؟ تو عمرم انقد از تی وی خسته نشده بودم...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان