دوشنبه ۷ دی ۹۴
بعد از تبریک دوست داشتنی هذیان سرا جان و پیام پدر و تبریک سین در آخرین لحظات روز تولدمان به سر میبردیم که پشت سرم ایستاد و این را جلوی چشمم گرفت.باورم نمیشد.فکر نمیکردم اینجا "داستان" پیدا کند.فکر نمیکردم یادش باشد که چقدر داستان دوست دارم.فکر نمیکردم بداند چقدر خوشحالم میکند که کتاب هدیه بگیرم:)