ارغوان شاخه ی همخون جدا مانده ی من...

خیلی وقت ها گفته بودم و به تازگی هم گفته ام که از مرگ نمیترسم...الان که نه حوصله ی درس خواندن داشتم ,نه فیلمی برای دیدن,نه رمانی برای خواندن,نه حالی برای تلگرام گردی ونت گردی و نه حتی حوصله ی وبلاگ نوشتن یک لحظه حس کردم که الان است که بمیرم...شاید باورتان نشود ولی لعنتی ترین لحظه بود...انگار که مرگ را دیدم و برای فرار از آن سریع آمدم تا برای خودم یک حوصله بتراشم و بروم....
۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف
هذیان سرا
۰۱ آذر ۲۱:۱۸
بدتر اینه ک هم رمان بخونی، هم فیلم ببینی، هم درس بخونی و وبلاگ بنویسی و بازم حس کنی داری میمیری
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان