جمعه ۱۹ مهر ۹۲
باد، پیچید در ترانه ی برگ
برگ، لرزید از بهانه باد
هر کجا برگ خشک بود، افتاد
باغ نالید و گفت:
-باد، مباد!
در شگفتم، گناه باد چه بود؟
برگ، خشکیده بود، باد ربود.
باد، هرگز نبود دشمن برگ
مردن برگ،دست باد نبود.
زندگی ذره ذره می کاهد
خشک و پژمرده می کند چون برگ
مرگ،ناگاه می برد چون باد،
زندگی کرده دشمنی، یا مرگ؟
برگ خشکم بخ شاخسار وجود
تا کی آن باد سرد، سر برسد
تو هم ای دوست، ذره ذره مکُش!
تا نخواهم که زودتر برسد.!
+شعر "برگ و باد" فریدون مشیری
+بی کمالی های انسان از سخن پیدا شود/ پسته ی بی مغز چون لب وا کند رسوا شود.(آره!اسلوب معادله هم داره تازه علاوه بر نکات اخلاقی:دی پرانتز بسته نمی باشد!هرچقدر دوس داری ادامه بده
+تازه فهمیدم قضیه اسلوب معادله چیه!اصرار دارم همه ی شعرا به زورم که شده اسلوب داشته باشن:دی
+یک هفته ی بسیور سرد را پشت سر گذاشتیم!وخیلی هم خوب بود
+آشی پختم که بجای یه وجب روغن یه وجب آب بسته بود روش!از آش رشته بدم اومد دیگه!خیلی هم عالی!
+آقا عنوانو داشته باش!101!یاد زهرا بخیر!
+بقول آیسان خوشی زده زیر دلم!
+احتمالا عکس اضافه کنم!اگه یه عکسی چیزی یافتم!
+یاحق...